فردی با موهای قهوه ای، زره ای با شنل پاره ی قرمز،چشی قرمز رنگ. یک شمشیر بلند را برای از بین بردن دشمنان در دست داشت.


زیروف pov:

من در جنگ های زیادی حضور داشتم. با کشتن قوی ترین موجودات محدوده زندگیم تونستم خیلی قوی بشم.

منو وقتی بچه بودم در اینجا رها کردند. هیچ کس را نمی شناسم. 19 سال پیش.اااه.

بهم گفتن برای صلح این دو سرزمین باید تو بمیری، من اون موقع فقط 12 سالم بود. 

اما صلحی وجود نداشت.منو بخاطر سرپیچی از دستورات پادشاه محکوم کردن که برم و بمیرم، اما من نمردن و این 19 سالو دووم اوردم.

اما.در این جنگل جای دو نفر نیست. تنها راه زنده موندن کشتن دشمنانی است که فقط قسمتی از بدنشان را میتوان خورد. هر 346 تا غذا برابر 1 وعده یک نفر است.

شاید اون بتونه.هیچ کس نمیدونه مردن چقدر درد داره. 

حتی کسی که قرار بمیره. شایدم اصلا درد نداشته باشه


​​​​​​END episode 2

اتفاقی عجیب:episode3

داستان زیروف:Nennekr

داستان زیروف:Nennekr

کشتن ,زیروف ,یک ,نفر ,درد ,فقط ,هیچ کس ,جای دو ,دو نفر ,جنگل جای ,نفر نیست

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

• سینتیلا • تیتر نوشت فروشگاه پایان نامه رشته های فنی و مهندسی و هنر غلامان بجنورد فروشگاه توت فایل دانش خانواده و جمعیت ویراست سوم نودهشتيا هفت آسمان دریا پرورش شترمرغ زمانی pishroyan